-
حسرت همیشگی...
پنجشنبه 20 تیرماه سال 1392 00:31
حرفهای ما هنوز ناتمام... تا نگاه می کنی: وقت رفتنه! باز هم همان حکایت همیشگی! پیش از آنکه با خبر شویم لحظه عزیمتمان ناگزیر می شود آی... ای دریغ و حسرت همیشگی! ناگهان چقدر زود دیر می شود!......
-
گاهی وقتا دلت ...
دوشنبه 17 تیرماه سال 1392 21:08
گاهی وقتا دلت می خواد با یکی مهربون باشی دوسش داشته باشی و بهش محبت کنی گاهی وقتا دلت می خواد یکی رو صدا بزنی و بگی سلام می آیی یکم با هم قدم بزنیم؟ دلت می خواد یکی رو ببینی... گاهی وقتا آدم چه چیزهای ساده ای رو نداره...
-
مشت خدا...
جمعه 14 تیرماه سال 1392 19:53
مشت خدا... دختر کوچولو وارد بقالی شد وکاغذی رو به بقال داد و گفت: مامانم گفته چیزهایی که توی این لیست نوشته بهم بدین، این هم پولش! بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده توی کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد؛ بعد لبخند زد و گفت: چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش میدی، میتونی یک مشت شکلات جایزه برداری... ولی...
-
انسان دیروز و امروز...
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1392 18:02
انسان دیروز،دربند داشته ها بود، انسان امروز،اسیر نداشته هاست... ای دوست تو بگو،کدام نادارترند؟ آن که بیش تر*نداشته*دارد...؟ یا آن که کم تر*داشته*...؟
-
افتتاحیه مسجد روستای سرجوب
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1392 17:53
افتتاحیه مسجدامام رضا(ع) روستای سرجوب بخش سرفیروز آباد کرمانشاه افتتاحیه مسجد امام رضا(ع)که مصادف شده بود با شب نیمه شعبان،همه مردم روستا خوشحال بودند به خصوص جَوون ها که با یه عشقی داشتن مسجد رو آماده می کردند،نزدیک های غروب بود وقت نماز تقریبا هم مسجد آماده شده بود مردم روستا هم که سالیانی هست در حسرت بودن در مشهد...