بی آب هم می میریم،چه رسد بی آب ونان
اگر بنشینیم،فردا...
اگر بدویم،شایدامروز...
که هر دو بی بهره ماندند از بهره های راه؛
آنان که نشستند و آنان که دویدند،
هردو تشنه،هردو گرسنه...
و ما...
قرار بود فقط حرکت کنیم،آرام وباوقار...
پویا واستوار...
وباور کنیم بی آب ونان نمی مانیم...
وما حرکت کردیم؛ نه بی آب ماندیم نه بی نان ...
یادمان باشد اگر شهید نشویم خواهیم مُرد...
این جا یکی از روستاهای محروم کرمانشاه و کشور است
نگاهی می کنم
بر این خانه
که خشت خشتش
حرف دل است ...
هر روز تسبیح مادر
بیرنگ تر و پیرتر می شود
وعکس های تو در دل مادر بزرگ و بزرگ تر می شود...
واما حرف من
برای تو مادر
چه کنم
تقدیر است
که اینچنینم...
کاش می دونستی تو دلم چقدر آرزو دارم...
حرفایش را فقط خدا می شنود...