آوای حرکت

حرکت کن شاید ببازی...! حرکت نکنی حتما می بازی...!

آوای حرکت

حرکت کن شاید ببازی...! حرکت نکنی حتما می بازی...!

طاقت جدایی...

این چه سریست که هرکس چند روزی با حسین می نشیند 

وقت رفتن،طاقت جدایی ندارد

این را باید از زوار کربلا در روز وداع و لحظه جدایی پرسید

احساسی هم رنگ یک رفاقت قدیمی...

اما اگر این چنین است باید گفت:

امان از دل زینب...


همان قدر...

آنچه در دنیاست،

        همه اش برای توست؛

                   اما همه اش را بر ندار که از تو نیست

سهم تو را نوشته اند

           همان قدر که قدر توست...

چه فهم عاشقانه ای...

باید حرکت کرد وگرنه زلال بودن را از دست خواهیم داد...

هرچه زائرتر حسینی بودن بیشتر...


تو همچو من سر کویت هزارها داری                   

ولی بدان که گدایت فقط تو را دارد


تنهاترین ! به ذکر مصیبت چه حاجت است           

ما را نسیم نام تو دیوانه می کند...

قطره ای آب...

صدای لالایی می آید...



حسین یعنی زیبایی...

مگرمی شود باحسین بود و زیبا نشد...

فقط در راه تو...

در راه معشوق؛

هر زحمتی به یک معنا لذتی است

در این راه فرماندهی از آن توست یا حسین (علیه السلام)...

در همین نزدیکی می بینند...

در نزدیکی کربلا روی تپه ها نشسته بودند

و برای سلامتی و پیروزی امامشان دعا میکرند

اما هیچکدامشان به سمت سپاه امام نرفتند...

چه فرقی می کند که مقابل امام شمشیر زده باشی

یا دشمن امام را باسکوت یاری کرده باشی؟