به نام تو که اویی...
او غایب است، نه چون اینجا نیست، چون کسی اینجا نیست..
او غایب است، نه چون اینجا نیست، چون جز او نیست..
او غایب است، نه چون اینجا نیست، چون همه جا هست..
او غایب است، از فرط حضور..
اصلاً،
او غایب است، چون غایب نیست...
پس از چیست که نه غایبش می دانیم، نه حاضرش می بینیم؟
آی رفیق!
خطای ما کدام بود آیا؟
شاید،
خطای ما این بو که فریب قواعد دستور زبانمان را خوردیم..
خطای ما این بود که پنداشتیم او همان سوم شخص غایب است ومن، اول شخص حاضر..
خطای ما این بود که گمان بردیم غایب را نمی توان مخاطب داشت..
خطای ما این بود که فقط از او خواندیم و هیچ گاه او را نخواندیم..
خطای ما این بود که نوشتیم او ولی نخواندیم، تو..
خطای ما این بود که باور نکردیم از خطای ما می گذرد..
پس
بنویس:او... بخوان: تو...
و یادت باشد، جزاو نیست. نه من ، نه تو...
خداحساب همه چیز را کرده است
آنقدر هست که بی نصیب نمانی؛
توآن قدر بردار که قدرش را می دانی...
همه چیز هست
آن قدر که نتوان شمرد
تو آن قدر بردار که بتوانی بُرد...
سلام
امروز یکی برام پیام فرستاد که خیلی دلم برات تنگ شده از اونجایی که زیاد از هم دور نیستیم منم بهش جواب دادم خُب بیا منو ببین اگه واقعا دلت تنگ شده کلی بهونه آورد که حالا اگه وقت بشه و ...میام میبینمت
دنیا رو میبینید حتی دوست داشتن ها حتی باهم بودن ها همه چی دیگه داره پیامکی و ویچتی و ...میشه حتی بعضیا اگه نصفه شب تک زنگ به لیست شماره های گوشیش نزنند که اصلا خوابشون نمی بره...
راستی کسی از دوست همیشگی من شماره ای نداره...