-
دلتنگ غمت...
سهشنبه 10 دیماه سال 1392 16:08
مرا دست های توست پناه گاه در پس این هوای همیشه طوفانی... رسم ش همین است گل را پرپر می کنند به وقت گلاب گیری...
-
دارم می سوزم...
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1392 09:00
دندان ،زبان، لبت،و خلاصه سنان پَست نگذاشت جای بوسه برای رقیه ات... دستی بکش به زبری رویم که حق دهی نامردهای شام چه مردانه می زدند...
-
انگشتر
دوشنبه 25 آذرماه سال 1392 08:30
دوست های خوبم منم رفتم ... بگو به زائر کربلا که سوغاتی کسی ندارد از او انتظار انگشتر...
-
منم رفتم...
یکشنبه 24 آذرماه سال 1392 19:36
دارد دل مرده ام زنده می شود بوی کربلا می آید...
-
نمی دانم به تو خواهم رسید...؟
شنبه 23 آذرماه سال 1392 14:45
گفتم : مرا بخر گفت : خود را ارزان نفروش گفتم : یعنی چی؟ گفت : خود را به بازار شهر برسان گفتم : چگونه ؟ گفت : همانند یُوسف خود را به بازار برسان گفتم : سخت است گفت : اِنّ مَعَ العُسر یُسرًا ( بعد از سختی آسانی است ) گفتم : راهی نشانم ده ، گنگ شده ام گفت : سِریست که در سفر کربلایت خواهی فهمید... دل نوشت: روزهاهایم باید...