آوای حرکت

حرکت کن شاید ببازی...! حرکت نکنی حتما می بازی...!

آوای حرکت

حرکت کن شاید ببازی...! حرکت نکنی حتما می بازی...!

مشت خدا...

مشت خدا...

دختر کوچولو وارد بقالی شد

وکاغذی رو به بقال داد و گفت:

مامانم گفته چیزهایی که توی این لیست نوشته بهم بدین، این هم پولش!

بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده توی کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد؛

بعد لبخند زد و گفت:

چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی،

می‌تونی یک مشت شکلات جایزه برداری...

ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد!

مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشه گفت:

"دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار"

دخترک گفت:

"عمو! نمی‌خوام خودم شکلاتها رو بردارم، میشه شما بهم بدین؟"

بقال با تعجب پرسید:

 چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟

 دخترک با خنده ای کودکانه گفت:

آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!!!!

 ..............................................................................

 دل نوشت


 داشتم فکر میکردم حواسمون به‌اندازه یه بچه کوچولو هم جمع نیست

که بدونیم

و

مطمئن باشیم که

 مشت خدا از مشت ما بزرگتره !!!

..................................................................................................

بغض نوشت :

عیب از کجاست؟غیبت او بی دلیل نیست

چون ذاتا آفتاب،به مردم بخیل نیست

ما فرع خاک پای تو هستیم ای حبیب

خاکی که سربه سجده نیارد اصیل نیست

باید میان کوره بسوزد که گل کند

دل تا میان شعله نیفتد خلیل نیست...

لبیک یا مهدی...