آوای حرکت

حرکت کن شاید ببازی...! حرکت نکنی حتما می بازی...!

آوای حرکت

حرکت کن شاید ببازی...! حرکت نکنی حتما می بازی...!

نمی دانم به تو خواهم رسید...؟

گفتم : مرا بخر

گفت : خود را ارزان نفروش

گفتم : یعنی چی؟

گفت : خود را به بازار شهر برسان

گفتم : چگونه ؟

گفت : همانند یُوسف خود را به بازار برسان

گفتم : سخت است

گفت : اِنّ مَعَ العُسر یُسرًا (بعد از سختی آسانی است)

گفتم : راهی نشانم ده ، گنگ شده ام

گفت : سِریست که در سفر کربلایت خواهی فهمید...




دل نوشت:


روزهاهایم باید

در انتظار روزی بگذرد

که بر آن

مهر سفر کربلا خورده است...